پایگاه خبری تحلیلی صبح تهران | sobheterhan.com

پنجشنبه ۰۶ ارديبهشت ۱۴۰۳ - 2024 April 25
كدخبر: ۳۷۹۰۱
تاريخ انتشار: ۱۰ مهر ۱۳۹۴ - ۱۵:۵۱
print نسخه چاپي
send ارسال به دوستان
جاده‌ی ورودی روستا بسیار شلوغ است. سر خیابان ورودی حجله زده‌اند. بسیار جوان‌ها که در آغوش هم اشک می‌ریزند. صدای قرائت قرانی که بسیار دلگیر است و مهر تائیدیست بر این اتفاق شوم. همه جا سیاه پوش است.
به گزارش جهان ،گزارشی از فضای شهر غمگین است، بدون این‌که کلامی رد و بد شود همه با نگاه به هم می‌فهمانند که خبر را شنیده‌اند. خبر رفتن یک جوان سی ساله. 

کاپیتان پرسپولیس. زادگاهش حومه شهر است. روستایی فقیر به نام کپوچال. کپوچال به معنای کپور (ماهی‌کپور) و چال (آب‌بندان پرورش ماهی).

به روستا که می‌رسم همان تصویر خودنمایی می‌کند. تصویر او.

دو سه سالی می‌شود که عکسش را بزرگ کرده‌اند و زده‌اند سر در محل، با عنوان "زادگاه هادی نوروزی".

نامی که نام این محل را سر زبان‌ها انداخت. محلی‌ها با افتخار از او یاد می‌کنند. تاکید بر خاکی بودنش دارند. چه آن زمان که با موتور هندای هفتاد از این روستا به ورزشگاه هفتم تیر بابل می‌رفت برای تمرین، چه تا همین چند وقت پیش که برای سر زدن به پدر و مادرش به این روستا می‌آمد، با عنوان کاپیتان تیم پرسپولیس.

عنوانی که یک روستا می‌تواند با افتخارش آسوده سال‌ها فخر بفروشد. عنوانی بسیار فراتر از یک جایگاه ورزشی.

جاده‌ی ورودی روستا بسیار شلوغ است. سر خیابان ورودی حجله زده‌اند. بسیار جوان‌ها که در آغوش هم اشک می‌ریزند. صدای قرائت قرانی که بسیار دلگیر است و مهر تائیدیست بر این اتفاق شوم. همه جا سیاه پوش است. انگار نه انگار خبر را همین چند ساعت پیش شنیده‌اند. این سیاه پوش‌شدن خود جوش. این سایه‌ی عزا. فضا سنگین است.

جوان اول روستایشان در خواب رفته است. بهت و حیرت در نگاه همه هست. نگاهی پشت چشمان سرخ شده از گریه‌هایی طولانی.

عده‌ای با تهران در تماسند، قرار است فردا پیکرش را بیاورند. درجه یک‌ها اول صبح رفته اند و باقی از جاده‌ی هراز در راهند. که بروند و در بازگشت پیکرش را تا بابل همراهی کنند....
send بازدید از صفحه اول
ارسال به دوستان
نسخه چاپی
Bookmark and Share
* نام:
ايميل:
* نظر: