پایگاه خبری تحلیلی صبح تهران | sobheterhan.com

پنجشنبه ۰۶ ارديبهشت ۱۴۰۳ - 2024 April 25
كدخبر: ۲۶۰۸۲
تاريخ انتشار: ۰۵ آبان ۱۳۹۳ - ۱۳:۳۸
print نسخه چاپي
send ارسال به دوستان
موسوی، سیدعبدالجواد -
در تلویزیون انیران دیدم که برای بی خانمان ها جام جهانی فوتبال برگزار کرده اند. یعنی جدی جدی بی خانمان ها دور هم جمع می شوند و درست مثل آن ها که خانه های چند هزار متری دارند با هم دیگر مسابقه می دهند. با همان قوانین و با همان کیفیت. حقیقتا که:

بنازم به بزم محبت که آن جا

گدایی به شاهی مقابل نشیند

 

حالا این درست که شاه و گدا جدا جدا مسابقاتشان برگزار می شود اما بالاخره همان امکانی که برای شاهان فراهم است در جای دیگری مشابهش برای گدایان مهیا می شود. هر جا که رنگ و بویی از عدالت دیده شود تحسین آدمیزاد را برمی انگیزد. این که اصلا برای بی خانمان جماعت این قدر شان و شخصیت قائل شده اند که برایشان جام جهانی برگزار می کنند جای تحسین و ستایش فراوان دارد. ظاهرا چند دوره است که این جام برگزار می شود. یکی از مسئولان برگزاری جام توضیح می داد که افراد شرکت کننده در جام خیلی هایشان پس از این مسابقات زندگی شان روبراه می شود. به این قسمت ماجرا خیلی کاری ندارم. نفس اهمیت دادن به بی خانمان ها برایم مهم است. فکر کنیم ببینیم ما چه قدر از جامعه را به بهانه های مختلف از تجربه زندگی عادی محروم می کنیم. به معتادان می گوییم انگل جامعه و هیچ حقی برایشان قائل نیستیم. به آن ها که پوششان به دلخواه ما نیست می گوییم بد حجاب و خیلی تحویلشان نمی گیریم. به کسانی که منتقدند و نمی خواهند با ادبیات معمول و مرسوم و رسمی سخن بگویند می گوییم برانداز و ضد انقلاب. وقتی هم که به عده ای چنین لقبی عطا می کنیم یعنی مجازیم هر چیزی را به آن ها نسبت دهیم. خلاصه این که تکلیف خیلی ها را با یکی دو جمله مشخص می کنیم. آن وقت در کافرستان عده ای به فکر هستند که برای بی خانمان ها جام جهانی برگزار کنند و به آدم هایی که آسمان خدا سقف بالای سرشان است و خشت خام بالین زیر سرشان همان فرصتی را بدهند که به مسی و رونالدو و بقیه می دهند. تا پاپتی ها هم بتوانند همان هیجانی را تجربه کنند که ستاره های گران قیمت فوتبال دنیا.

بگذارید یک چیز جالب دیگر هم برایتان تعریف کنم.ظاهرا ربط چندانی به هم ندارند اما  نمی دانم چرا در ذهن آشفته و مشوش من یک جورهایی به هم ربط پیدا می کنند. دوستی نقل می کرد که یکی از نزدیکانش مشکلی پیدا کرد که فوری و فوتی باید او را به نزدیک ترین بیمارستان می رساندند. نزدیک ترین بیمارستان در آن حوالی یک بیمارستان بوده در شهرک غرب که من برای این که برای دوستان روزنامه اعتماد دردسر درست نشود از ذکر نام آن بیمارستان پرهیز می کنم اما اگر کسی از دوستان خواست نام بیمارستان را بداند با من تماس بگیرد به او خواهم گفت. باری، دوست من با ماشین، دوستش را به سرعت به بیمارستان می رساند. دوستِ دوست من حال و روزش به گونه ای بوده که نمی توانسته از ماشین پیاده شود. یعنی به ناچار باید ماشین را به داخل حیاط بیمارستان می بردند تا دوستم بتواند دوستش را با ویلچر به داخل بیمارستان ببرد اما نگهبان بیمارستان مانع از این کار می شود. می دانید چرا؟ به همه مقدساتم قسم نمی توانید حدس بزنید چرا. اصلا تصورش را هم نمی توانید بکنید. خیلی غیر معقول تر از آن است که حتی فکرش را بتوانید بکنید. اما من به شما می گویم. نگهبان بیمارستان مانع از ورود دوست من و دوستِ دوست من به بیمارستان شده چرا که ماشینشان پژو آردی بوده. یعنی در خور شان آن بیمارستان نبوده. یعنی اگر چنین ماشینی در حیاط بیمارستان دیده می شده آبروی آن بیمارستان به خطر می افتاده. یعنی... استغفرالله. راستی برای ربط دادن جام جهانی بی خانمان ها و این داستانی که برایتان تعریف کردم خیلی به خودتان زحمت ندهید. من اصولا قائل به ربط نیستم. گاهی اوقات یک چیزهایی می گویم که نباید بگویم.

 

send بازدید از صفحه اول
ارسال به دوستان
نسخه چاپی
Bookmark and Share
* نام:
ايميل:
* نظر: