یک بار توی تلویزیون دیدم که یک گروه از سارقانِ خانههای بالاشهر تهران دستگیر شدهاند. گوینده خبر میگفت این گروه حرفهای بسیاری از خانههای مجلل بالای شهر را غارت کردهاند و میلیاردها تومان طلا و عتیقه و اجناس لوکس از این خانهها کش رفتهاند. گزارشگر تلویزیون هم با حضور در پلیس آگاهی با رییس گروه دزدان گفتوگو کرده و از او پرسیده بود که شگردشان برای دزدی از خانههای مجلل چه بوده است و چگونه وارد خانهها میشدهاند. من منتظر بودم که رییس دزدها درباره روشهای نوینِ از کارانداختن دزدگیر و باز کردن قفلها حرف بزند و بگوید که با چه لطایفی خانه مردم را غارت میکرده است. اما او که رو به دیوار و پشت به دوربین ایستاده بود پاسخ داد: «اول زنگ میزدیم بعد وقتی میدیدیم کسی در خانه نیست از دیوار بالا میرفتیم و پشیمانیم.»
بله، اغلب برای غارت کردن نیاز به دانش خاصی نیست، غارت اموال عمومی و بیتالمال رو میخواهد. یعنی باید پُررو باشی. رو که داشته باشی همه چیز حل میشود. الان دیگر مثل قدیم نیست. قدیم به سختی میشد مچ کلاهبرداران را گرفت. مثلا سالها طول کشید که دست مرحوم آل کاپون رو شود و گیر قانون بیفتد اما الان این طوری نیست. الان چون بیشتر مال مردمخورها پشتشان به یک جایی گرم است، زیاد فسفر نمیسوزانند و برای کلاهبرداری فکر نمیکنند. آل کاپون برای پول درآوردن از راه نامشروع مجبور بود فکر کند چون کسی حامیاش نبود، اما وقتی کسی حامی دارد نیاز به فکر کردن ندارد. مثلا امروز شنیدم که صاحب یک پاساژ در شهر الف با سند پاساژش از بانکی در شهر ب برای تاسیس گاوداری وام گرفته است. یعنی اگر بچه چهارساله میخواست فکر کند راه حلی بهتری به ذهنش میرسید. به هر حال وقتی شما با یک تیم شروع به خوردن میکنید نیاز به فکر بکر ندارید. جالب اینجاست که صاحب پاساژ قبل از وام گرفتن مغازهها را به مردم فروخته و بعد سندش را به عنوان سند گاوداری در رهن بانک شهری دیگر گذاشته است و وام کلانی به جیب زده و فرار هم نکرده است. یعنی الان این طوری نیست که مال مردم را بخورند و بروند، الان میخورند و میمانند، چون هم وکیل دارند و هم آشنا و خودشان هم ایضا وکیل و آشنای دیگران هستند در امر خیر اختلاس.
باقی بقایتان!