پایگاه خبری تحلیلی صبح تهران | sobheterhan.com

شنبه ۰۱ ارديبهشت ۱۴۰۳ - 2024 April 20
كدخبر: ۲۰۹۵۷
تاريخ انتشار: ۲۸ فروردين ۱۳۹۳ - ۱۱:۱۷
print نسخه چاپي
send ارسال به دوستان
سال 86، چهارشنبه بازار شهرستان نور از توابع استان مازندران، شاهد نزاع خیابانی بود که منجر به قتل «عبدالله حسین‌ زاده» نوجوان ۱۷ ساله شد. بلال که هم سن و سال عبدالله بود به عنوان قاتل شناخته شد. پدر و مادر عبدالله که پسر کوچکترشان را در جریان یک تصادف از دست داده بودند باید داغ عبدالله را هم تحمل می کردند. حالا پس از ۷ سال، آنها در پای چوبه دار از انتقام انصراف دادند و اکنون با تنها دخترشان زندگی میکنند. عبدالغنی حسین زاده پدر عبدالله یکی از پیشکسوتان فوتبال مازندران است و به آموزش فوتبال می پردازد. او تصمیم دارد با دیه دریافتی مدرسه فوتبالی به نام پسرش در شهرستان نور راه اندازی کند.


به گزارش شبکه خبری صبح تهران : سیلی را که به صورتش زدم دلم آرام گرفت 

خانواده ای در شهرستان نور، قاتل پسرشان را در پای چوبه دار بخشیدند.

 

سال 86، چهارشنبه بازار شهرستان نور از توابع استان مازندران، شاهد نزاع خیابانی بود که منجر به قتل «عبدالله حسین‌ زاده» نوجوان ۱۷ ساله شد. بلال که هم سن و سال عبدالله بود به عنوان قاتل شناخته شد. پدر و مادر عبدالله که پسر کوچکترشان را در جریان یک تصادف از دست داده بودند باید داغ عبدالله را هم تحمل می کردند. حالا پس از ۷ سال، آنها در پای چوبه دار از انتقام انصراف دادند و اکنون با تنها دخترشان زندگی میکنند. عبدالغنی حسین زاده پدر عبدالله یکی از پیشکسوتان فوتبال مازندران است و به آموزش فوتبال می پردازد. او تصمیم دارد با دیه دریافتی مدرسه فوتبالی به نام پسرش در شهرستان نور راه اندازی کند.

خانم سامره علی نژاد، مادری که قاتل فرزندش را پای چوبه دار از قصاص نجات داد به روزنامه شرق گفت:

گفتند قبل از عید حکم را اجرا کنید. قبول کردیم وقتی برای ابلاغ رفتیم مسوول زندان گفت شب عید است و ما معمولا به‌خاطر اینکه خانواده‌های اعدامیان شب عیدشان خراب نشود حکم اجرا نمی‌کنیم اگر شما بخواهید حکم را اجرا می‌کنیم اما باز ترجیح این است که این کار را نکنید با خودم گفتم این اعدامی هم مادر دارد و من نباید شب عید مردم را عزادار کنم قرار شد 26فروردین حکم اجرا شود تا اینکه یک شب قبل از اعدام خوابی دیدم که تصمیمم را تغییر داد.

پسرم را در 10سالگی دیدم. همه ما نشسته‌ بودیم و غذا می‌خوردیم پسرم بشقاب پلویش را برداشت و از خانه بیرون رفت گفتم پسرم چرا از ما جدا می‌شوی گفت دیگر با تو حرف نمی‌زنم و دیگر در این خانه غذا نمی‌خورم آن موقع بود که تصمیم خودم را گرفتم من نباید کاری می‌کردم که بچه‌ام در عذاب باشد.

شب اجرای حکم تا صبح نخوابیدم و مرتب دعا می‌خواندم کسی در خانه ما نخوابید صبح با شوهرم برای اجرا رفتیم همه چیز آماده بود و مردم زیادی آمده ‌بودند اول از مسوولان خواستم به من یک میکروفن بدهند چون می‌دانستم موقع اجرای حکم مردم خیلی به اولیای‌دم فحش می‌دهند و از کار آنها بدشان می‌آید. خطاب به مردم گفتم: من یک مادر هستم و می‌دانم حالا که می‌خواهم حکم را اجرا کنم شما به من فحش می‌دهید و نفرینم می‌کنید اما می‌دانید همه زندگی یک مادر فرزندش است‌؟ می‌دانید در این‌ سال‌ها چه کشیدم و زندگی برایم زهر شده؟ می‌دانید زندگی‌ام به چه روزی افتاده ‌است؟ می‌دانید فقط گریه کردم و خواب و خوراک نداشتم و همه ما تحت‌تاثیر قرار گرفتیم؟ چرا باید جوان‌های ما چاقو با خودشان حمل کنند و اینطور خودشان و خانواده دیگری را بدبخت کنند؟ مردم اطراف گفتند این حق توست حتی اگر حکم را اجرا کنی کسی توهینی نخواهد کرد اما بدان مادری هم آن سوتر منتظر فرزندش است. بعد رفتم سراغ چوبه‌‌دار قاتل گریه می‌کرد و از من می‌خواست او را ببخشم گفت تو را به روح فرزندت ببخش. سیلی را که زدم آرام شدم. گفتم به خاطر آسیبی که به من زدی تنبیهت کردم و بعد هم با شوهرم طناب را از گردن او بیرون آوردیم. مردم خیلی خوشحال بودند و کف زدند و گریه کردند. من این بخشش را هدیه کردم به مردم نور.

وقتی بخشیدم مادرش به پایم افتاد که خاک پایم را ببوسد گفتم از خدا تشکر کن. او را بلند کردم و گفتم به‌خاطر مادربودنت خیلی برایت احترام قایل هستم این کار را نکن.


عکس‌ها: ایسنا
send بازدید از صفحه اول
ارسال به دوستان
نسخه چاپی
Bookmark and Share
نظرات بینندگان:
حکم اعدام باید برداشته شود و برای جنایتکاران زندان با اعمال شاقه (یعنی کار زیاد و غذای کم ) تا قدر آزادی و زندگی مسالمت آمیز را بدانند
* نام:
ايميل:
* نظر: